شده ام مثل خط خطی های ، ذهن مخدوش یک نفر معتاد

ساخت وبلاگ

شُده ام مثل ِ خط خطی های ، ذهن ِ بیمار ِ یک نفر معتاد

کاش یکباره مثل ِ طاعونی ، مهر تو در دلم نمی افتاد

چشم تو با تبانی گندم ، اولش لرزه بر تنم انداخت

آخرش ازتنم نماند به جا ، غیر ِ ویرانه ، خانه ات آباد

وصف گلهای پرپری برباد ، مشق احساس شاعرانت شد

شیطنت کرد موج گیسویت ، رفت از دیده و نرفت از یاد

مسخ حمام فین کاشان است زندگانی بدون احساست

آنچنان بد! که می شود رگهاش تشنه ی لمس تیزی فولاد

عشق تنها پرنده ای زخمی ست ، که به دامان مرگ افتاده

سالیانی ست از چنین بندی ، دست و پا می زند شود آزاد

شاکی ام از غمی که افتاده بردلم مثل کوه سنگینیش

شاکی ام حس کنم شدم مرد  نقش دیوانه بازی فرهاد

پیک را پر کن و نگاهم کن ، با نگاهت فقط تباهم کن

نیش و نوشت نتیجه اش آخر ، هرچه بود و نبود، باداباد

 

#سید مهدی نژادهاشمی 

پس لرزه های غزل...
ما را در سایت پس لرزه های غزل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 118 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:06