شُده ام مثل ِ خط خطی های ، ذهن ِ بیمار ِ یک نفر معتاد
کاش یکباره مثل ِ طاعونی ، مهر تو در دلم نمی افتاد
چشم تو با تبانی گندم ، اولش لرزه بر تنم انداخت
آخرش ازتنم نماند به جا ، غیر ِ ویرانه ، خانه ات آباد
وصف گلهای پرپری برباد ، مشق احساس شاعرانت شد
شیطنت کرد موج گیسویت ، رفت از دیده و نرفت از یاد
مسخ حمام فین کاشان است زندگانی بدون احساست
آنچنان بد! که می شود رگهاش تشنه ی لمس تیزی فولاد
عشق تنها پرنده ای زخمی ست ، که به دامان مرگ افتاده
سالیانی ست از چنین بندی ، دست و پا می زند شود آزاد
شاکی ام از غمی که افتاده بردلم مثل کوه سنگینیش
شاکی ام حس کنم شدم مرد نقش دیوانه بازی فرهاد
پیک را پر کن و نگاهم کن ، با نگاهت فقط تباهم کن
نیش و نوشت نتیجه اش آخر ، هرچه بود و نبود، باداباد
#سید مهدی نژادهاشمی
پس لرزه های غزل...برچسب : نویسنده : 6sabzevar-sherd بازدید : 118